نویسنده: احمد حسین شریفی



 
بسیاری از مورخان فلسفه این مسأله را تقریباً مسلّم می دانند که آنچه اندیشه سقراط (470 ـ 399 ق.م) را به خود مشغول داشته است بیشتر اخلاق بوده است تا علم. (1) نخستین رساله های افلاطون نیز که بیشتر حاکی از اندیشه های سقراط هستند، اغلب درباره تعاریف اصطلاحات علم اخلاق دور می زنند. (2) بنابراین، به جرأت می توان گفت که اخلاق و مسائل اخلاقی محوری ترین بخش از اندیشه های سقراط بوده است. به گفته امیل بریه «او می خواسته که اشخاص را بر آن دارد که خویشتن را بیازمایند تا بدانجا رسند که خود آنان دریابند که کیستند. ... غایت طریقه سقراطی همین بود که مردم خود را بشناسند؛ و با لحن استهزائی که در تکلم داشت، نشان می داد که خودشناسی کاری بس دشوار است و مردم به خطا می پندارند که خود را می شناسند.» (3)

. 1. مسأله اعتبار منابع

از آنجا که خود سقراط هرگز کتابی تألیف نکرده بود و همه افکار و اندیشه های او باواسطه و از راه نوشته ها و آثار شاگردان و معاصرانش به دست ما رسیده است، نمی توان نظریه ای اخلاقی، که تبیین فلسفی روشنی داشته باشد و آغاز و انجام آن معلوم باشد، به وی نسبت داد. منابع اطلاعاتی ما درباره اندیشه های سقراط چهار منبع بیشتر نیست: آثار سقراطی گزنفون (یادنامه ها و ضیافت)، محاورات و گفتگوهای افلاطون، اظهارات گوناگون ارسطو و نمایشنامه ابرها اثر اریستوفانس. (4) اما گزنفون به تعبیر راسل «مردی است سپاهی» که به هنگام تقسیم مغز میان آدمیان بهره چندان بدو نرسیده، و به طور کلی دارای جهان بینی عادی و متعارفی است.» (5) و به تعبیر کاپلستون توصیفات وی از سقراط به سبب فقدان علاقه و استعداد فلسفی خیلی «معمولی» و «عامیانه» است. (6) ارسطو نیز چهارده سال پس از مرگ سقراط به دنیا آمده است؛ بنابراین، هر چه که درباره او می گوید با واسطه است. و نمایشنامه ابرها نیز که بیشتر در مذمت و هجو و استهزای سقراط است، تا تبیین بی طرفانه آراء و اندیشه های وی. و مشکل عمده و مسأله اصلی درباره آثار و محاورات افلاطون این است که ممکن است «افلاطون از سقراط همچون دست آویزی برای بیان نظریه های فلسفی خویش استفاده کرده» باشد. (7) و در حقیقت سخنان و اندیشه های خود را در دهان سقراط گذاشته باشد. به تعبیر یکی دیگر از نویسندگان، «بسیار به سختی می توان تشخیص داد که افلاطون تا چه اندازه می خواهد سقراط واقعی را تصویر کند و تا چه اندازه شخصی را که در مکالمات خود به نام سقراط می خواند به عنوان گزیده عقاید خودش به کار می برد.» (8)

2. ارکان دیدگاه اخلاقی سقراط

أ. اعتقاد به حیات اخروی

یکی از مسلّمات و ارکان دیدگاه اخلاقی سقراط این است که وی به بقاء روح و حیات اخروی اعتقاد داشته است. به گفته یکی از مورخان فلسفه «این اندیشه که روح انسانی، چون منشأ ربّانی دارد از زندگی جاودانه برخوردار است به خود سقراط تعلق دارد. می توان گفت که چگونگی مرگ سقراط، خود، دلیل درخشانی بر ایمانش به جاودانگی روح بوده است.» (9) همچنین سقراط با قوت شگرفی روح را ربانی و جاودانه معرفی کرده است. این اعتقاد در زندگی خود سقراط عمیقاً ریشه دوانیده بود.» (10)
ارتباط نزدیک میان فضیلت و دانش، از صفات مشخص سقراط و افلاطون است. این ارتباط تا حدی در تمامی فلسفه یونانی، در مقابل فلسفه مسیحی، وجود دارد. (11)

ب. اهتمام به تعریف مفاهیم اخلاقی

یکی دیگر از شاخصه ها و نکات مهم در فلسفه اخلاق سقراط این است که وی با زیرکی مثال زدنی خود، این حقیقت را دریافت که برای در امان ماندن از سیل بی امان و مخرب نظریات نسبی گرایانه سوفسطائیان، بهترین ملجأ و پناهگاه روی آوردن به مسأله «تعریف» است. بر اساس اخلاق نسبی که سوفسطائیان آن را ترویج می کردند، ارزش های اخلاقی، از شهری به شهر دیگر و از جامعه ای به جامعه ای دیگر متفاوت هستند و هرگز نمی توان گفت که مثلاً عدالت این است یا آن، و تعریفی از آن ارائه داد که برای همه کشورها و جوامع معتبر باشد. اما اگر بتوانیم به تعریف کلی عدالت، که ماهیت ذاتی آن را بیان می کند و برای همه آدمیان معتبر است، دست یابیم در آن صورت تکیه گاه مطمئنی در برابر نظریات نسبی گرایانه خواهیم داشت. و بر اساس آن می توانیم، افزون بر رفتارهای شخصی افراد، قوانین و مقررات کشورهای مختلف را مورد ارزیابی قرار دهیم. به این دلیل است که مسأله تعریف برای سقراط از اهمیت بالایی برخوردار است. و به تعبیر ارسطو، فیلسوفان و اندیشمندان پس از سقراط، طرح مسأله «تعاریف کلی» را مدیون وی هستند. (12)
اصولاً یکی از اهداف مهم سقراط از طرح محاورات و مناظرات علمی با افراد مختلف، دست یافتن به تعاریف صحیح و کلی بود. شیوه سقراط به این صورت بود که از جزئی به کلی می رفت. به تعبیر دیگر، بحث خود را از تعاریف ناقص و نادرست شروع می کرد و می کوشید تا در نهایت به تعریفی کامل و درست دست پیدا کند. هر چند عملاً در مواردی به هیچ نتیجه مشخصی دست نمی یافت. به عنوان مثال، در گفتگوی اثیفرون (13) مفهوم دینداری را مورد بررسی قرار می دهد؛ اما در پایان به هیچ مفهوم مشخص و معینی برای این اصطلاح دست نمی یابد. در گفتگوی خارمیدس (14) به دنبال تعریف مفهوم اعتدال و میانه روی است که در اینجا نیز در نهایت به هیچ تعریف مشخصی دست نمی یابد و یا در گفتگوی لوسیس (15) مفهوم دوستی، یکی دیگر از مفاهیم اخلاقی، را محور بررسی خود قرار می دهد هر چند متأسفانه در اینجا نیز به هیچ تعریف مشخصی دست نمی یابد. (16) البته همچنان که اشاره کردیم هدف وی از این کارها و انگیزه او در پیگیری تعاریف دقیق مفاهیم، صرفاً یک بررسی نظری صرف نبود؛ بلکه هدف او هدف عملی بود. به تعبیر دیگر، هدف اصلی او و دلمشغولی عمده او مسأله اخلاق بود و نه مسائل منطقی، فلسفی و معرفت شناسی محض. ارسطو نیز به این مسأله تصریح کرده و می گوید: «سقراط با مسائل اخلاقی سروکار داشت.» (17) «سقراط خویشتن را با فضایل اخلاق مشغول می داشت، و در ارتباط با آنها نخستین کسی بود که مسأله تعاریف کلی را مطرح کرد.» (18)

3. توجه به خودشناسی

سومین نکته مورد تأکید اخلاقی سقراطی این است که برنامه تربیتی و اخلاقی وی به این صورت بود که می کوشید افراد را به مراقبت از خویشتن و خودشناسی متقاعد کند. (19) سقراط این کار را در رسالت الهی خود می دانست و معتقد بود که وی از جانب خداوند مأموریت دارد که مردم را برانگیزد تا، از طریق تحصیل حکمت و فضیلت، به عالی ترین دارایی خویش، یعنی نفسشان، توجه کنند. (20)

4. رابطه فضیلت و معرفت

بالاخره چهارمین نکته درباره فلسفه اخلاق سقراط و مهم ترین مشخصه و ویژگی اخلاق سقراطی، نگاه خاصی بود که این دو یکی هستند؛ یعنی اگر کسی بداند که حق چیست و کدام است، به آن عمل خواهد کرد. هیچ انسانی آگاهانه و از روی قصد مرتکب بدی نمی شود و همچنین هیچ کسی بدی را به عنوان بدی انتخاب نمی کند. (21) به زبانی فنی تر، سقراط معتقد بود که علم، علت تامه عمل است. دانستن فضایل همان و عمل کردن به آنها همان.
ممکن است گفته شود که این سخن با رفتارهای روزانه خود ما و همچنین با شناختی که از رفتارهای اخلاقی دیگران داریم ناسازگار است. زیرا گاهی خود ما آگاهانه و از روی قصد مرتکب کاری می شویم که به بدی آن علم داریم. به همین دلیل بود که ارسطو این مبنای اخلاق سقراطی را مورد نقد قرار داده و می گفت:
به نظر وی (سقراط) کسی که دارای قوه استدلال باشد برخلاف آنچه که خوب می داند عمل نمی کند. و اگر کسی چنین کند، دیگر علم ندارد و عمل بد تنها بر اثر جهل صورت می گیرد. اما این نظر سقراطی بالعیان با واقعیات ناهماهنگ است. (22)
گفته شده است که منظور سقراط از یگانگی معرفت و فضیلت هرگونه معرفتی نیست، بلکه مقصود وی یک عقیده راسخ واقعی شخصی بوده است. (23) این توجیه هر چند ایراد ارسطو را دفع نمی کند؛ اما برای داشتن فهم و درک بهتری از دیدگاه سقراط توجیه خوبی است. آدمی ممکن است از لحاظ عقلی بداند که شرابخواری او را به سعادت و منزلت نهائی اش نمی رساند، اما وقتی دستخوش انگیزه و تمایلی ناگهانی شود، ممکن است توجه خود را از این معرفت برگرداند و به مستی به عنوان وسیله ای برای مقابله با زندگی ناگوار خود روی آورد، تا آنجا که این حالت مستی و جذابیت آن تمام توجه او را جلب کند و حتی آن را به مثابه یک خیر حقیقی مورد توجه قرار دهد. اما وقتی مستی او زایل شد، زیان میخواری را به یاد آورده و می پذیرد که خطا کرده است. بنابراین، در لحظه ای که مقهور و محکوم آن انگیزه و تمایل خاص شده بود، معرفت به زشتی شرابخواری مورد توجه او نبود؛ یعنی در حقیقت چنین معرفتی نداشت. (24) والا بر اساس آن عمل می کرد.

پی نوشت ها :

1. ر. ک: تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ج 1، ص 150؛ سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ص 20.
2. تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ج 1، ص 150.
3. تاریخ فلسفه در دوره یونانی، امیل بریه، ترجمه علیمراد داودی، ص 121.
4. ر. ک: تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج 1، ص 120.
5. تاریخ فلسفه غرب، راسل، ج 1، ص 139.
6. تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج 1، ص 120.
7. همان.
8. تاریخ فلسفه غرب، ج 1، ص 140.
9. سیر حکمت در یونان، شارل ورنر، ص 50.
10. همان، ص 51.
11. تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ج 1، ص 150.
12. ر. ک: مابعدالطبیعه، مو، 1078 ب 27 ـ 29؛ سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی، ص 19 ـ 20.
13. ر. ک: دوره کامل آثار افلاطون، ج 1، ترجمه محمد حسن لطفی و رضا کاویانی، (تهران: خوارزمی، سوم، 1380)، رساله «اوثوفرون».
14. ر. ک: همان، رساله «خارمیدس».
15. ر. ک: همان، رساله «لوسیس».
16. ر. ک: تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج1، ص 127 ـ 128.
17. ر. ک: مابعدالطبیعه، آلفا، 987 ب 1 ـ 3.
18. همان، مو، 1078 ب 17 ـ 19.
19. ر.ک: دوره ی آثار افلاطونی، ترجمه محمد حسن لطفی و رضا کاویانی، ج1، (آپولوژی)، ص 39-40، (تهران: خوارزمی، سوم، 1380).
20.ر.ک: تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج1، ص129.
21. ر.ک: سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ص19.
22.اخلاق نیکوماخوس، ارسطاطالیس، ترجمه ابوالقاسم پور حسینی، ج2، ص49، (1145 ب)، (تهران: دانشگاه تهران، 1368).
23. ر.ک: سقراط، ژان برن، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، دوم، 1374)، ص115-116.
24.ر.ک: تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج1، ص130-131.

منبع: شریفی، احمد حسین، (1384)- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله)، مرکز انتشارات، 1384.